خرگوش سفید خرگوش سیاه

نظر شما در مورد مطالب این وبلاگ چیست؟


آمار مطالب

کل مطالب : 371
کل نظرات : 2

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 15

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 44
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 109
بازدید سال : 20259
بازدید کلی : 189567

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 44
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 109
بازدید کل : 189567
تعداد مطالب : 371
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

تبلیغات
<-Text2->
نویسنده :
تاریخ : سه شنبه 23 خرداد 1391
نظرات

 

به نام خدا
خرگوش سفید خرگوش سیاه
خرگوش سفید به خرگوش سیاه گفت:« بیا بریم گردش.»
خرگوش سیاه گفت:«کجا بریم؟»
خرگوش سفید گفت:«توی جنگل.»
خرگوش سیاه گفت:« باشه،بریم گردش کنیم،بازی کنیم.دلهامونو راضی کنیم.»
آنها راه افتادند و رفتند تا به جنگل رسیدند.یک درخت نارنج را دیدند.سنجاب کوچولویی روی درخت نشسته بود.
سنجاب کوچولو آنها را دید و صدا زد:« خرگوش سفید، خرگوش سیاه سلام، نارنج دوست دارید؟»
خرگوش ها جواب دادند:«سلام بله دوست داریم.»
سنجاب کوچولو یک نارنج چید و به طرف آنها انداخت و گفت:«بگیرید که اومد.»
خرگوش سفید پرید و نارنج را گرفت و به خرگوش سیاه داد.
آنها با هم گفتند:«دستت دردنکنه،سنجاب مهربون!»
 خرگوش سیاه نارنج را پاره کرد؛یک قاچ به خرگوش سفید داد و یک قاچ هم گذاشت توی دهن خودش. خرگوش سفید نارنج را خورد و گفت:«وای چه ترشه!»
سنجاب دادزد:«بخور تا شکمت پرشه!»
خرگوش ها خندیدند و از سنجاب خداحافظی کردند و رفتند تا به یک بوته ی لوبیا رسیدند.خرگوش سیاه گفت:«وای!لوبیا!»
خرگوش سفید گفت:«فردا زود بیا.»
خرگوش سیاه خندید و دوید.خرگوش سفید هم دنبالش دوید.آنها دویدند و دویدند تا به درختی رسیدند که
روی شاخه های آن چندتا طوطی نشسته بود.
خرگوش سفید گفت:«وای چقدرطوطی!»
خرگوش سیاه گفت:«بپر تو قوطی!»
خرگوش سفید گفت:«چی گفتی؟»
خرگوش سیاه گفت:« یه وقت نیفتی!» و دوید.
خرگوش سفید دنبالش دوید.آنها دویدند و رفتند تا به  یک روباه رسیدند.ترسیدند و زیر بوته ها پنهان شدند.روباه زمین  را بو می کشید تا غذا پیدا کند. او بو کشیدتا به بوته ها رسید.دادزد:«آهای خرگوش ها،میدونم اونجایید.بیایید بیرون!»
خرگوش ها از جایشان تکان نخوردند.روباه دستش را جلو آورد تا آنها را بیرون بکشد.خرگوش ها یواشکی خودشان  را عقب کشیدند و از زیر بوته ها بیرون آمدند و پا به  فرار گذاشتند.روباه دنبالشان دوید.خرگوش ها بدو روباه بدو. روباه پشت سر خرگوش ها جلو.
خرگوش ها به لانه شان  رسیدند.پریدند توی لانه و قایم شدند.روباه ناامید برگشت و رفت تا شکار تازه ای پیدا کند.
خرگوش سفید رو به خرگوش سیاه کرد و گفت:«روباه بلا!»
خرگوش سیاه گفت:«هم کلک بود و هم ناقلا!»
خرگوش سفید گفت:«روباه بلا، کلک بود و ناقلا، دشمن خرگوشا،نذاشت راحت گردش کنیم.»
خرگوش سیاه گفت:«اون یکی بود ما دوتا.»
خرگوش سفید گفت:«دُمبت کوتاه»
خرگوش سیاه گفت:«چی گفتی؟دُمب کی کوتاه؟»
خرگوش سفید گفت:«دُمب تو.»
خرگوش سیاه نگاهی به دم خودش کرد،نگاهی هم به دم خرگوش سفید انداخت و با خنده گفت:«دم های هردوتامون کوتاس.فقط مال تو سفیده مال من سیاه.»
خرگوش سفید گفت:«دم من مثل ماه،دم تو مثل شب سیاه.»
خرگوش سیاه گفت:«وای!امروز چقدر با کلمه ها بازی کردیم!من که خسته شدم،خوابم میاد.»
خرگوش سفید گفت:«منم همین طور!»
خرگوش ها چشم هایشان را بستند و خوابیدند و خواب های خرگوشی دیدند.
 

تعداد بازدید از این مطلب: 328
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








رادیو اینترنتی صدای  ایران

این وبلاگ کشکولی بزرگ است ، که همه آثار خود را در آن ریخته ام . و به همین جهت بسیار شلوغ و پر هرج و مرج است. به همین دلیل تعدادی وبلاگ تخصصی و موضوعی ایجاد کردم. که لینک شان را خواهم گذاشت.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود