نظرات برخی ازخوانندگانرمانکه دروبلاگبهترین رمان هایعاشقانه
نویسنده: ستایش
یکشنبه 6 شهریور1390 ساعت: 18:4
با سلام و خسته نباشید خیلی رمان زیبا و جذابی بود چطور میتونم رمان قصه عشق تهیه کنم.ممنون وسپاس از راهنمایی شما.
نویسنده: همدم
یکشنبه 9 اسفند1388 ساعت: 0:53
وای چه هیجان انگیز این کتاب را نخوندم خیلی مشتاق شدم بقیه اش را بخونم نثر زیبا و روانی هم داره
نویسنده: سارا
سه شنبه 11 اسفند1388 ساعت: 22:44
اگر ميشه لطفا قسمت هاي بيشتري در هر روز بذار
نویسنده: همدم
چهارشنبه 12 اسفند1388 ساعت: 0:19
وای خیلی خوبه منتظر ادامه اش هستم
نویسنده: به نام
چهارشنبه 12 اسفند1388 ساعت: 19:0
حس خطر رو ميشه تو اين همه شور ديد!
خيلي جالب بود و هست و خواهد بود.خيلي خيلي.
نویسنده: سارا
چهارشنبه 12 اسفند1388 ساعت: 21:46
لطفا هر روز قسمت هاي بيشتري بگذاريد . نمي تونم خيلي منتظر بمونم .
نویسنده: همدم
جمعه 14 اسفند1388 ساعت: 16:15
کماکان دنبال میکنم .......و منتظر یک اتفاق هستم
قصه عشق-قسمت19 - 1 نظر
نویسنده: الهام(عشاق)
شنبه 22 اسفند1388 ساعت: 19:38
سلام ملینا جون
خوبی؟
ازین قسمتشو نخونده بودم حالا ازین به بعد همراه نوشته هات می خونم
شاد باشی
نویسنده: همدم
سه شنبه 25 اسفند1388 ساعت: 0:36
ولی چقدر داره کند پیش میره......
قصه عشق-قسمت28 - 3 نظر
نویسنده: به نام
سه شنبه 10 فروردین1389 ساعت: 14:10
جالب بود.پشت سر هم بذار خواهشا.هر چند كه تقصير احمد و نازنين بود كه گناه كرده بودن نازنين به خاطر خودش و احمد علاوه بر اون به خاطر گناه به ديگران گرفتار سحر افتاد و مضاف بر اون قصور از سحر بود كه غرور داشت و حتي بعد از اون هم به خدا نيامدند.
نویسنده: باران
پنجشنبه 12 فروردین1389 ساعت: 10:30
سلام عزیز
سال نو مبارک
انشاء الله سال خوب و پربرکتی داشته باشی
کاشکی قصه عشق رو زود به زود آپ کنی
علاقه مند شدم بدونم آخرش چی می شه؟!
خوشحال می شم به منم سر بزنی
نویسنده: مینا
سه شنبه 17 فروردین1389 ساعت: 10:0
سلام خوبین؟؟؟؟؟
واقعا رمانی که برامون مینویسین زیباست
ممنون که زیاد منتطرمون نمیذارین و تند تند منویسین
قصه عشق-قسمت43(پایانی) - 4 نظر
نویسنده: باران
چهارشنبه 1 اردیبهشت1389 ساعت: 15:27
سلام
خیلی منتظر آخر داستان بودم ببینم چی می شه؟
شوکه شدم وقتی آخرش رو خوندم ...
حالم خوب نبود بدتر شدم ...
نویسنده: الهام(عشاق)
پنجشنبه 2 اردیبهشت1389 ساعت: 22:31
نویسنده: پردیس و مریم
چهارشنبه 19 خرداد1389 ساعت: 23:4
سلام.از وقتی فهمیدم که پای سحر از زندگیشون بیرون کشیده شد گفتم همه چیز خوب شده تازه نگو بدتر شدچرررررا؟حالا خدارا شکر احمد هم مرد وگرنه من دق میکردم از غصه
این وبلاگ کشکولی بزرگ است ، که همه آثار خود را در آن ریخته ام .
و به همین جهت بسیار شلوغ و پر هرج و مرج است.
به همین دلیل تعدادی وبلاگ تخصصی و موضوعی ایجاد کردم. که لینک شان را خواهم گذاشت.