سلام بر یکایک شما ..... از پیر و جوان تا خرد و کلان .
چند روزی هست که میبینم دوستان عزیز و گرامی بر سر نقد شعری یکی از دوستان جوان از هم دلگیر و برای هم ......
من اشاره به چند نکته را در این باب از حیث چندین و چند دانه موی سپیدی که در ریشم ، خود نمایی می نماید واجب دیدم.
امیدوارم که همه دوستان یا بصورت جمعی از من برنجند. یا پر حرفی های من را بدل نگرفته و باز همه دوستان بصورت جمعی ،دست از این مجادلات بی انتهای ، بی نتیجه بردارند.
از آنجا که بالاخره بحث را باید از یکجایی آغاز کنم . دیوار کوتاه خود را انتخاب نموده تا به مصداق یک سوزن بخود و یک جوال دوز به دیگران عمل کرده باشم.
حقیراولین سروده منظوم خود را زمانی بر صفحه کاغذ سقید تحمیل کردم که کلاس ششم ابتدایی بودم. که با احتساب کل یوم گذشته میشود 38 هشت سال . در طول این سالها اشتباهات فراوانی را مرتکب گردیدم که در همین قافیه و متن ابراز توبه و تقاضای عفو از باریتعالی و بندگانش را دارم. اما از طرفی تا کنون هرگز به این ورطه وحشتناک توهم که من شاعرم نیافتاده ام.
بله من شاعر نیستم. اساسا دوست ندارم شاعر باشم. چون شاعر بودن آدابی دارد که من مودب به آن آداب نیستم.
شاعری سبک و سیاقی دارد . شعر گفتن قاعده و قانونی دارد . که من نه حوصله و نه زمان فراگیری و نیازی به آن دارم. ..... اساسا من تمایلی به شاعر بودن و شاعر شدندر خود احساس نمی کنم .
سوال می کنید . پس اینجا و در سایت شعرچه میکنم.
به جان شما نباشد به جان خودم ، تمام ایرانیان یک دو دانگ صدا و یه ته قریحه شعر سرودنی را دارند . یا حداقل چنین فکر میکنند. ما هم دور از جان شما از همین قماش اهالی ایرانیم .
با یک تفاوت کوچک. که ما حد خود را در همین یه خورده ذوق و قریحه میدانیم نه بیشتر.
اما چرا در سایت شعر نو این قریحه را خرج می کنیم ؟ بالاخره هر آدمی نیاز به مونس و انیسی دارد. تا بعضی وقتها با همون دو دانگ صدایی موروثی که دارد در گوشش زمزمه ای بکند.
این از خود ما ..... پس من شاعر نیستم.
اما نقد شعر :
همان گونه که گفتم سرودن شعر آدابی و ترتیبی دارد. نقد شعر نیز اینگونه است. نه نقد شعر بلکه نقد هر اندیشه ، تفکر و فعل ظهور و بروز یافته از انسانها. چنین است.
فکر میکنم. اولین ابزار نقد ادب است. علت آنکه نقد نور افشانی است بر زوایای تاریک یک اثر یا اندیشه ، یا فعل تا پدید آوزنده یا مخاطبان اثر با شناخت نقاط ضعف و قدرت آن و با یک تعامل سازنده به سطحی از تعالی و و ارتقاء دست یابند . برای رسیدن به این امر منتقد باید حداقل دو مشخصه را در خود داشته باشد.ادب در کلام و ادب در کردار .
دومین وسیله برای نقد سالمو صحیح شعر ، بی طرفینقاد است. منتقد باید نقد را بر موازین و قواعدپیش ببرد. و خدای ناکرده نه بر اساس تمایلات نفسانی.دیده شده گاهی افرادی با ورود به عرصه نقد تلاش بیهوده ای را برای سر پوش نهادن بر بی کفایتی های خود و یا عدم توانایی شخصی در به بار نشاندن ثمری ، به این ورطه پا نهاده اند. و از سر عقده حقارت بر دیگران تاخته تا ضعف خود را بپوشانند.
قاعدهیا کمک یار سوم برای نقد و نقاد . دانش است . آن هم دانش جامع ،نه سطحی و طوطی وار . نقاد در هر حوزه بایددر همان حوزه دارای معرفت و شناخت جامع باشد. در غیر اینصورت طرح هر نوع مطلبیاز طرف فردی که فاقد این دانش و آگاهی است یاوه گویی بیش نمی باشد.چگونه میتوان با یک چراغ موشی تالار وسیع و پر گوشه و کنار و پر رمز و رازیرا نور افشانی نمود.
چهارمین مطلب و ابزار در این باب. شناسنامه دار بودن نقاد است.
من صلاح الدین احمد لواسانی هستم و آنقدر اعتماد بنفس و جربزه دارم که حتی عکس واقعی ام را در راس مطالبم میزنم. این یعنی مسئولیت حرفها و مطالبم را تمام و کمال بعهده می گیرم. یک نقاد نیز باید چنین باشد. اگر حضرت مولوی بزرگ و حافظ گرانقدر و مرحوم نیما یوشیج هم امروز با نام مستعاز شعر شاعری را نقد کنند. باید آن نقد را در کوزه گذاشت و آبش را ریخت دور. چرا ؟ چوناسم مستعار و مبهم همان معنی را می دهد که اشاره رفت. حالا نقاد هر که میخواهد باشد باشد.
پنجمین و فعلا آخرین( اخرین چون زمان بیش از این فرصت بحث نمی دهد.) دست ابزاربرای نقد تجربه است. این بخش را با ذکر مثالی جمع بندی مینمایم.
روزی خبری برایم آوردند کهبرادر بسیار عزیز یکی از دوستانم در عملیات جنگی به شهادت رسیده است . نزد او رفتم و گفتم محسن جان من را در غم خود شریک بدان می فهمم. الان چه حالی داری.......... لحظه ای در چشمان من خیره شد و با نگاه گفت نمی فهمی.
آن روز گذشت . درست یک هفته بعد به ما خبر دادند. برادرم در عملیات فتح خرمشهر به شهادت رسیده........... حال خود را نمی فهمیدم. در همین زمان محسن را دیدم که بمن نزدیک می شد. بمن رسید و بغلم کرد. در گوشم کفت : حالا می فهمی .... نه اونروز .
...... و اما مقوله پز شاعری....
راستش در این مدت که من به این سایت سر می زنم و مطلبی را درآن مینویسم. متوجه این مطلب شده ام که دوستانی با طرح تعارفاتی همدیگر را مورد لطف خود قرار می دهند . این فعل شامل حقیرهم گردیده.
این البته در بین شاعران و نویسندگان و سایر مبتلایان به انواع هنر شایع و رایج است. و شاید به جهت کثرت و تکرار ایرادی بر آن وارد نباشد . اما من از آنجا که این گونه برخورد ها را بیشتر سطحی و تعارف میدانم خیلی با آن موافق نیستم.
ممکن است دوستان دیگری مثل من و یا برعکس من فکر کنند . پس بهتر آن می دانم عقیده خود را برای خودم نگاه داشته و عقیده دیگران را نیز محترم بشمارم.
سال 1354 یکی از روزهایی که بر مراد ما بود در خدمت شاعر گرانقدر، که من ارادت تامه خدمت ایشان داشته و دارم ، جناب آقای سیاوش کسراییبودیمودر مورد اثر گرانسنگ و گرانقدر ایشان آرش کمانگیر گفتگو می کردیم . من از باب ادب و علاقه فراوان تعریف ایشان کردم . با مزاح و مطایبه گفت شما ها ما را خراب می کنید.
به هر حال تصور می کنمدر این باب و تا این مقدار هم زیاده گویی کردم . با جمله ای سخن را به پایان ببرم :
این وبلاگ کشکولی بزرگ است ، که همه آثار خود را در آن ریخته ام .
و به همین جهت بسیار شلوغ و پر هرج و مرج است.
به همین دلیل تعدادی وبلاگ تخصصی و موضوعی ایجاد کردم. که لینک شان را خواهم گذاشت.