برو گم شو ، اگر می خواهی پیدا بشی . گفتاری از : صلاح الدین احمد لواسانی ***************************** در راه های قبلا طی شده ، گم شدن معنی ندارد. روندگان قبلی مسیر را برای پشت سری ها ترسیم و همه پستی و بلندی های آن را نشانه گذاری کرده اند . اما این امر در مورد مسیرهای تازه که رونده ای هرگز از آن عبور نکرده. گم شدن یکی از احتمالاتی است که باید جدی گرفته شود . اساسا من معتقدم برای پیدا شدن و یافتن راه از چاه انسان راهی به جز گم شدن ندارد. زیرا تا گم نشی که راهی پیدا نخواهی کرد. در حوزه اندیشه بی تردید گم شدن نه اجتناب ناپذیر بلکه اصلی ترین عامل یافتن است. فلسفه من در زندگی ، اندیشیدن و حتی مسافرت ،گم شدن است . من بی محابا اما با نقشه و هدف می روم تا گم شوم. اما در حین رفتن مسیر را علامت گذاری می کنم ، و هر جا به این نتیجه رسیدم که گم شدم و راهی برای ادامه نیست ، با استفاده از علایم تا جایی که راه جدیدی رویت شود باز می گردم و دوباره در مسیر جدید حرکت را آغاز می کنم. از سیر اندیشه که بگذریم در مورد مسافرتها جغرافیایی . من هر گاه به کشوری تازه می روم . بعد از خارج شدن از هتل به قصد آشنایی با آن شهر . سوار اولین اتوبوس در حال گذر می شوم . و تا آخر خط با آن اتوبوس می روم و شهر را در آن مسیر می گردم . سپس تلاش می کنم تا آنجا که می توانم پیاده مسیر رفته را باز گردم . که این کار با بازیابی نشانه هایی که در حین عبور با اتوبوس درذهن ثبت نموده ام صورت می گیرد. هر جا که احساس کنم مسیر بازگشت را گم کرده ام. با صدای بلند داد می زنم : تاکسی ..... در همه جای دنیا این کلمه یک معنی دارد . قطعا و بلافاصله تاکسی جلوی پایم خواهد ایستاد چون این کلمه نیز در همه جای دنیا همین معنی را دارد. پس با نشان دادن کارت هتل و تلفظ کلمه هتل . راننده تاکسی متوجه می شود که من می خواهم به هتل بروم. و این یعنی من در اسرع وقت و حتما به هتل خواهم رسید . در طول برگشت به هتل با تاکسی نیز، دوباره مسیر برگشت را با دقت نظاره و نشانه گذاری می نمایم.
این وبلاگ کشکولی بزرگ است ، که همه آثار خود را در آن ریخته ام .
و به همین جهت بسیار شلوغ و پر هرج و مرج است.
به همین دلیل تعدادی وبلاگ تخصصی و موضوعی ایجاد کردم. که لینک شان را خواهم گذاشت.