گفتاری از: صلاح الدین احمد لواسانی سوال سوم : آيا ** حق با مشتریست ** ؟ *************************************
استاد : نظرت درمورد این جمله چیه؟
"" حق با مشتری است ""
شاگرد : یعنی تا زمانی که مشتری هست ما هستیم و موفقیت و پیشرفت و درآمد و آینده ما رو تک تک مشتری هامون شکل میدن ، یعنی ما بدون مشتری : ورشکستگی، پس باید هرچه او می خواهد و میگوید بفروشیم
استاد : میخوای نظر من رو بدونی درمورد این جمله
شاگرد : صد البته
استاد : این جمله بیمعنی ترین ، دروغترین و مزخرف ترین جمله در تاریخ تجارت است و اگر شما تا حالا با همچین دیدی بازار یابی می کردی ، همه تجارب وابسته به اون را بریز ، و همه کسانیکه این را به توآموختند ، از لیست دوستانت خارج کن ، چون :
دشمن دانا بلندت میکند
بر زمینت می زند نادان دوست
شاگرد : اگه شما بخواین ، خلاف این جمله رو بگین ، با تمام آموخته ها و تجارب من و خیلیای دیگه مخصوصا تمامی سمینارهای بازاریابی و .... دیگه ، دارین مخالفت میکنید و نظر جدیدی رو مطرح می کنین .
استاد : نه این قدیمیترین و قدرتمند ترین نظریه تجارت است که من شفاف سازیش می کنم . به زبان قابل فهم همه آنچه را که گفتی جاش توی سطل زباله است . فقط با چند جمله بهت اثبات میکنم
شاگرد : بفرمایید
استاد : هر چند وقتی بگویم آنقدر بدیهی بنظرمی رسدکه تعجب خواهی کرد از اون.
ü شما خودت برای خرید لباس تصمیم می گیری؟ یا کسی به تو کمک می کند؟
شاگرد : برای خریدش خودم تصمیم می گیرم ، ولی برای انتخابش از کسی کمک می گیرم.
استاد :
ü شما خودت تصمیم می گیری چه رنگی و چه مدلی لباس بپوشی؟ یا آنکسی که به شما کمک می کند تصمیم می گیرد شما چه رنگ یا مدلی لباس بپوشید
شاگرد : نه به تنهایی ، دوستانم فقط نظر میدن . انتخاب نهایی با خودم هست.
استاد :
ü آیا به بازار می روید و لباس مورد نیاز را می خرید؟
شاگرد : بله به بازاار می روم و خرید می کنم.
استاد :
ü آیا تا بحال شده لباسی سفارش بدهید تا برایتان بدوزند
شاگر : آره ولی انگشت شمار
استاد : شما به بازار میروید و از میان تولیدات موجود مدلی را انتخاب می کنید و می خرید
شاگرد : بله
استاد : و انتخاب را حق خود می دانید بعنوان مشتری
شاگرد : بله
استاد : آیا واقعا" شما حق انتخاب دارید؟ یا بعبارت دیگر آیا حق باشمای مشتریست؟
شاگرد : حق انتخابمون بین انتخابای اوناست
استاد : پس حق شما محدود به انتخاب آنچه که آنها می گویند خوب است ، می باشد
شاگرد : به معنای واقعی تو این زمینه حق انتخاب نداریم ولی این مساله رو نمیشه به همه چی تعمیم داد
استاد : بر عکس ، به همه چیز میشه تعمیم داد . به هر چیزی که فکرش را بکنی ، همیشه حق با آنهاست ، آنها می گویند :
چه بخوری
چه بپوشی
چه ماشینی سوارشوی
چه موبایلی دست بگیری
چه نانی بجویی
همه چیز در اختیار آنان است ، حتی سلیقه تو را درانتخاب همسر اگر سودی درش باشد. تغییر خواهند داد،
رنگمو
رژ لب و گونه
رنگ کرم پودر
اسپری زیر بغل
حتی مدل دستگاه اپیلاسیون اعضای بدن
حالا بگو حق باکیست؟
شاگرد : دچار تناقض و دوگانگی شدم
استاد : نگفتی حق با کیست؟میدونی یک ساختمان نود سال ساخت رو چیکار می کنن؟ می کوبنش دوباره می سازنش .
شاگرد : منظور شما اینه که همیشه حق با تولید کننده ست؟
استاد : همیشه حق باکسانی است که نظراتشون را به جامعه و مصرف کننده دیکته می کنند ، نه لزوما تولیدکننده ، اگرکالایی دربازارموفق به عرضه نمی شود این معنی اش این نیست که حق با مشتری ست بلکه به آن معنی است . که تولید کننده راه درستی برای تحمیل آن به مشتری انتخاب نکرده .
شاگرد : این تو بعد کلان جواب میده نه تو بعد خرد و کوچیک
استاد : مثلا" ، .......... یه بعد کوچیک بگو ببینم. مثال بزن.
شاگرد : مثلا من باید تولید کننده باشم تا مشتری از بین محصولاتی که من تولید کردم انتخاب کنه
استاد : نه ..... ، اصلا اینطور نیست.
شاگرد : ولی اگه من نقش توزیع کننده رو داشته باشم چی؟ اصلا مگر این که محصول من انحصاری باشه تا مشتری محصولات منو انتخاب کنه ، ولی اگه من رقیب داشته باشم حق با مشتریه
استاد : بازاریاب خوب کسی است که بتواند بنجل ترین کالا را با بالاترین قیمت به مشتری بفروشد، سرمشتری منت بگذارد. و او را به خاطرمحبتی که بهش کرده مرهون خود سازد. اگر رقیب نداشته باشی که نمیشی تاجر یا بازار یاب ، میشی؟ .......... نه نمیشی.............. محصول انحصاری که بازاریاب نمی خواد می خواد؟ .......... شیر دولتی بیار ، .......... همه در دکونت صف می بندن ............ ما داریم درمورد رقابت تجاری و اینکه حق با کیست حرف می زنیم. ............ توی دانشگاه کسی رو دارین از بچه هاکه خیلی توی چشم باشه؟ همه دنبالش باشن ببین چه میکنه ؟
چی میپوشه ؟
چی می خوره؟
چی میخونه؟
شاگرد : آره
استاد : چند نفر؟ پسر و دختر؟
شاگرد : پسر یه نفر ولی دخترا زیادن
استاد : خب ، کفش فروش ها همیشه مدلهایی دارن که فروش نرفته ، به بیست درصد قیمت حاضرن بفروشنش ، ........... برو باهاشون قرار بزار همه موجودی فلان مدل اسپورت را می خوای ، بعد با اونایی که بچه هایی که مورد توجه هستن قرار بزار چند روز نمونه اون کفش ها رو پاشون کنن. در ازای فلان مبلغ .........
شاگرد : اونارو تبدیل به مد می کنن و چند برابر قیمت می فروشم .
استاد : بله ، دقیقا" ، ......... یه مشت بنجل رو که تا دیروز کسی نگاهش هم نمی کرد به دو برابر قیمتی که فروشنده توی مغازه التماس می کرد و نمی خریدن ......... می فروشی.
این وبلاگ کشکولی بزرگ است ، که همه آثار خود را در آن ریخته ام .
و به همین جهت بسیار شلوغ و پر هرج و مرج است.
به همین دلیل تعدادی وبلاگ تخصصی و موضوعی ایجاد کردم. که لینک شان را خواهم گذاشت.