نظر شما در مورد مطالب این وبلاگ چیست؟
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 2 بازدید دیروز : 15 بازدید هفته : 293 بازدید ماه : 328 بازدید کل : 192397 تعداد مطالب : 371 تعداد نظرات : 2 تعداد آنلاین : 1
آواره ام به کوی تو ای ، نازنین صنم.
این است آنچه مانده به جا ، از منم منم.
مدهوش ومست و خراب وتکیده جان.
دیگر نمانده رنگ و رخی در همه تنم
رسوای عشق توام ، این که ننگ نیست
رامین و وامق و مجنون و بیژنم
نگاه عاشقم ببین ،
چگونه تر شده است
به باغ پنجره آ ،
بین که منتظر شده است.
فریب می خورد و
آه و ناله می سازد
و وعده های پوچ تو را هم ،
ز بر شده است.
ببین به باغ و بوستان
شکوفه بار می دهد.
به من هدیه ها ، نسیم
ز زلف یار میدهد
چه گویمت ز دلستان
که حسن او بیان کند
بهار را
برای تو
سروده است .
که با بهار
زاده شی
برای آنکه
خوش باش ستارۀ ، شب ات می آید
لبخند ، دوباره بر لب ات می آید
پس غصه رفته را کناری بگذار
چون این نکنی باز تب ات می آید
آن تازه بیات ترک ، با من چه کند از شور
غم را ببرد از دل ، دل را ببرد تا نور
از گوشه رهاب و ، وز زیرکش سلمک
سر مستی و بد مستی ، تا دامنۀ ماهور
گر داد کنی دلکش ، ای نوگل شهر آشوب
وز نغمه زیر افکن ، بر من بزنی چون صور
ای چشم دلت همیشه آکنده به نور
وی گوش تو آشنا به هر نغمۀ شور
تو ساز دلم چو کوک دشتی دادی
گردیده ز جان ، غم غریبی ها دور
ما طلب کردیم .
این آغاز کار
زین سپس عشق است .
دلها بیقرار
چون که یابیم.
اندک اندک معرفت
دیری ست این دل بی جهت ،
نا مهربانی می کند
غم می خورد ، کز می کند ،
میل جوانی می کند.
فریاد مستی می کشد ،
بی ترس و بیم از محتسب
بر جام ، آتش می زند.
تو خود ،
آسمان بی کرانه عشقی ،
نظاره کن.
تو معنی
احیاء ، بهانه
بودن.
دلیل شکفتن
تو از شهر
گل سرخی
من از صحرای
جانفرسا
من آن مرداب
تن خسته
تویی آبی تر
نام تو چرا
قصۀ شبهای من است حزن تو چرا
شبیه غم های من است گر شام دلت
همیشه یلدایی نیست چشم تو چرا
دلیل تب های من است
دلم ربود
و قرارم
گرفت
و رفت.
آن دلربا
که راحت
نگاهم کن ،
نگاهی عاشقانه
نگاهی بی تکلف ،
بی بهانه
نگاهم کن
که محتاج نگاهم
تمام مهر تو را ،
بی بهانه می خواهم
کلام عشق تو را
با ترانه میخواهم
بیاو گوشه چشمی،
به شکر این همه حسن
اومدی ،
یه روز ، تو یک
صبح بهاری
که می خوند
ترانه عشق و
قناری
مست دوتا
از غم هجران یار
سخت حیرانم
دلم گرفته عزیزان ،
می ام حواله کنید .
مرا به طعنه مگیرید،
چوشمع سوزانم
عشق را باید دوباره
مشق کرد
بر تن پر راز هستی
نقش کرد
عشق را باید دو باره
رو نوشت
درس عشقی را که
عشق را با سر دویدن ،
عاشقی ست
عشق را با خون رسیدن ،
میدهم سر در مسیرت ،
بی بها
می کنم جانم فدایت ،
داده ام دل را به راه پاک عشق
بر دو دیده می کشم از خاک عشق
عاشقی را یاد مجنون می دهم
درس دلداری به گردون می دهم
بیستون را بر کنم از جای خویش
پس نگیرم زین طریقت پای خویش
مرغ مینا ،
نغمه ای خوش ساز کرد
دشت را سرشار
از این آواز کرد.
کرد مدهوشی
به آوایی حزین
در دل این شام تار
بیقرار ، بیقرار
در بسیط حس عشق
بی گریز و بی فرار
دوست دارم
بی بهانه ،
در آسمان شب وقتی
نگاه می کنم از منظر نگاه .
می بینمت ،
که تماشا نشسته ای مرا .
می پیچید این صدا
که چرا ؟
هان ،
بگو چرا ؟
من باور تورا
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
عضو شوید
عضویت سریع