نظر شما در مورد مطالب این وبلاگ چیست؟
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 9 بازدید دیروز : 0 بازدید هفته : 16 بازدید ماه : 472 بازدید کل : 194234 تعداد مطالب : 371 تعداد نظرات : 2 تعداد آنلاین : 1
ببین به باغ و بوستان
شکوفه بار می دهد.
به من هدیه ها ، نسیم
ز زلف یار میدهد
چه گویمت ز دلستان
که حسن او بیان کند
خوش باش ستارۀ ، شب ات می آید
لبخند ، دوباره بر لب ات می آید
پس غصه رفته را کناری بگذار
چون این نکنی باز تب ات می آید
بهار را
برای تو
سروده است .
که با بهار
زاده شی
برای آنکه
آن تازه بیات ترک ، با من چه کند از شور
غم را ببرد از دل ، دل را ببرد تا نور
از گوشه رهاب و ، وز زیرکش سلمک
سر مستی و بد مستی ، تا دامنۀ ماهور
گر داد کنی دلکش ، ای نوگل شهر آشوب
وز نغمه زیر افکن ، بر من بزنی چون صور
ای چشم دلت همیشه آکنده به نور
وی گوش تو آشنا به هر نغمۀ شور
تو ساز دلم چو کوک دشتی دادی
گردیده ز جان ، غم غریبی ها دور
ما طلب کردیم .
این آغاز کار
زین سپس عشق است .
دلها بیقرار
چون که یابیم.
اندک اندک معرفت
دیری ست این دل بی جهت ،
نا مهربانی می کند
غم می خورد ، کز می کند ،
میل جوانی می کند.
فریاد مستی می کشد ،
بی ترس و بیم از محتسب
بر جام ، آتش می زند.
تو خود ،
آسمان بی کرانه عشقی ،
نظاره کن.
تو معنی
احیاء ، بهانه
بودن.
دلیل شکفتن
تو از شهر
گل سرخی
من از صحرای
جانفرسا
من آن مرداب
تن خسته
تویی آبی تر
نام تو چرا
قصۀ شبهای من است حزن تو چرا
شبیه غم های من است گر شام دلت
همیشه یلدایی نیست چشم تو چرا
دلیل تب های من است
صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 38 صفحه بعد
عضو شوید
عضویت سریع